جرعه ای شعور

ساخت وبلاگ
از سری نوشته های من در تاریخ ۲۸/۰۲/۹۲   کبوتر یا عقاب خسته ام ! به اندازه سنگینی کوهی بر شانه هایم خسته ام. خسته ام از راه... از پرواز...از اینهمه پروازهای بی سرانجام و برگشتنهای بی سرانجام تر! گیربانم را آشفتگیهایی گرفته است که هر آن مرا به مرز جنون جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 6:43

آنچه مرا ۱۰ سال قبل می خواند:    چه زیباست فریاد زدن که من هم هستم. ای کهکشانها ای کائنات ای تمام ذرات وجود هستی بدانید که من هم هستم و می خواهم بمانم. می خواهم فسیلی از من بماند که میلیونها میلیون سال از بین نرود. های مردم بدانید که من ابدی ام خواهم جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : رهسپاری, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 6:43

جرعه جرعه سر میکشم آنچه مرا طلب می کند کنون آنچه مه و مهر مرا می خواند  و مرا به رویایی فرو می برد که خلاصی از ان ممکن نیست! اما حیف... چه بیهوده است تمنای دلواپسیها  وقتی من نیز بسان آن رز خیس می ایم و می زیم چند صباحی دگر می پوسم و اثری از من نمی م جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 6:43

امان از تو که نمیدانم چرا عاشقت هستم

بارها و بارها از خودم پرسیدم و حلاجیت کردم

همه ورت را خوب نگریستم تا دلیلی بیابم

قد و بالایت را

رنگ نگاهت را

حرف زدنت را

بوسه هایت را

هیچ کدام کافی نبود

جز قوسی که در بازوانت دیدم

جز برجستگی سینه ات 

که همه نشان از حس حمایت دارد

من هرآنچه سرکش باشم

ولی بدان حمایت تو مرا دیوانه میکند

روزی که قوس بازوانت را از من دریغ کنی

عشقم را روی کولم می گذارم و می روم.

جرعه ای شعور...
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

کافه چی بشقاب و چنگال ها را جلوی من و تو گذاشت ذوق کیک تولد و گل پر طراوت روی میز در فضا موج میزندنگاه مهربان تو  دستان بزرگ پر سخاوتت بوسه های  یواشکی نگاه کنجکاو زوج کناری گرمای دوست داشتن تو زیر پوستم  عشق بازی انگشتها در زیر میز کودکانه میخندم عاشقانه نگاهم می کنی ... چه همه چیز رویایی شده آدمها ناغافل مهربان شده اند خانم بلند بالای آلمان برگشته به خانم مهربان کافه چی عکسهای قدیمی اش را نشان م جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : میلادم, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

دوستت دارم

اما سردرگمم

بیا اما مصلحتی نمان

عاشقت هستم اما نگران هم هستم

مسیر پرپیچ و تاب زندگی را هن هن کنان میرم

عرق سردی که بر پیشانی ام نشسته را پاک میکنم

 میروم این راه را چه تو نگاهم کنی چه نکنی

نگاهم کنی می درخشم نکنی فقط میروم پژمرده و دل مرده

تو باشی یا نباشی من نفس خواهم کشید

باشی در هستی جریان خواهم داشت نباشی فقط نفس میکشم 

کدام را برگزینم؟

وقتی هیچ چیز در حد اختیار من نیست

حتی بودن و ماندن تو! ! !

جرعه ای شعور...
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

در کدامین پستو خوشبختی من جا مانده است؟

دل خوش را خدای من کجا به یادگار گذاشته است؟

منی که تمام من عشق ورزیدن است چگونه با این داغ بر دل نشسته تاب بیاورم؟

چگونه عادت کنم به نفرتی که می بارد از نزدیک ترین دم و باز دم انسانی؟

چگونه درک کنم رنج دوست نداشتن را؟

چگونه بفهمم دلی را که برای شادی نزدیک ترین موجود زنده نمیتپد؟

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

از بس خودم نبوده ام

از بس شادی ام در پس غم محو شد.

تا یار کاغذی من به آشوب نرسد!

جرعه ای شعور...
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : میشود, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

من زیاد فکر می کنم. بیش ار حدو گاهی فقط گاهی به خطا می روم. فکر میکردم بی تو یعنی مردن. اما خطا کردم. من نمردم. هنوز نفس می کشم.  شاید عشق هم از من و تو ناامید شد و رفت که رفت که رفت. تو به من هم گل دادی و هم تازیانه. همه تازیانه هایت را به محبت تمام گلهایت فراموش میکنم. اما خودت را هرگز فراموش نمیکنم. شاید سیلی سیاست مردانه ات مرا آزرد اما محبت بی دریغت مرا سرمست کرد. شاید دیر باور کردمت تو را در جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : پرنده, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

آرام باش ارام جانم! 

زندگي در گذر ثانيه هايش درس بزرگي به من داد...

كه هميشه والاتر از مصلحت بينديشم

ياد داد كه بگذرم و روان شوم

قلبم را بچلانم و خالي كنم

مهربانم! 

با خودت مهربانتر باش. 

عشقت را نثار عشقهايت كن

لبخند را قرباني لحظه هايت كن

و بوسه هايت را نثار آنان که در کنارتند

در پايان

مرا در اين مسير پرپيچ و خم بدرقه كن

دعاي پرمحبتت را پشت سرم بريز 

و برايم آرزوي لبخند كن. 

جرعه ای شعور...
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : بدرقه, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36

و تو چه میدانی رفتن چیست! وقتی هزار بهانه داری و فقط یک بهانه برای نرفتن!همان یک بهانه کافی است تا پای رفتنت بلغزد. چقدر ظالم شده ام که همان یک بهانه را با دستهای خودم به قتلگاه می برم. وای از این بهانه که چه  معصومانه نگاهم می کند.  خاطرات تنها اسلحه اوست که با فراموشی خلع سلاحش کرده ام. این تنها جنگی است که ماه ها درگیرش بوده ام. بهانه ی بیچاره قطره آبی می خواهد و من ... ...وای از من تمام شد! با جرعه ای شعور...ادامه مطلب
ما را در سایت جرعه ای شعور دنبال می کنید

برچسب : بهانه, نویسنده : haaanuzaaam بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 13:36